سهیلا زمانی: زندگیاش در تحصیل و پژوهش خلاصه شده است. چهره آشنای وی، مرا به سالهای دور و زمانی که با حوزه پتروشیمی همکاری میکردم برد! سالهایی که همیشه از آن، به نیکی یاد میکنم.
دکتر مظلوم فارسیباف، مدیر پژوهش و فناوری شرکت ملی گاز ایران، تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در شهر مشهد طی کرد و در سال 71 وارد دانشگاه صنعت نفت آبادان شد و سال 79 با ورود به پتروشیمی شهید تندگویان، راه سخت صنعت نفت را پی گرفت.
آشنایی وی با مجموعه پژوهش از سال ۸۲ آغاز شد؛ زمانی که همکاری با شرکت پژوهش و فناوری پتروشیمی مرتبط با شرکت ملی صنایع پتروشیمی را سرلوحه خدمات خود به صنعت نفت قرار داد. تا سال ۸۹، در سمتهای پژوهشگر، سرپرست مدیریت پژوهش و فناوری شرکت، رئیس واحد فناوری و سیاستگذاری شرکت ملی صنایع پتروشیمی در پتروشیمی خدمت کرد و از همان سال به ستاد وزارت نفت با سمت مدیرکل برنامهریزی انرژی زیر نظر معاونت انرژی و نظارت بر منابع هیدروکربوری منتقل و تا سال 95 به این کار ادامه داد.
نزدیک به دو دهه کار در بخشهای پژوهش و فناوری و حوزه برنامهریزی، از او مدیری باکفایت و لایق ساخته است. مدیری که عملکرد همکارانش در بخش پژوهش و فناوری را بسیار با اهمیت تلقی کرده و تمام سعی این حوزه مدیریتی را در بارور کردن فناوریهای نوین و تکنولوژیهای روز، به کار گرفته است.
ورودش به گاز از سال ۹۵ و بهعنوان مدیر برنامهریزی و کنترل طرحهای مهندسی در شرکت مهندسی و توسعه گاز ایران بود تا این که تیر ماه امسال، مسئولیت حوزه مدیریت پژوهش و فناوری شرکت ملی گاز را بر عهده گرفت.
امیدوار است که بتواند از تجربیاتی که طی این سالها کسب کرده، در این حوزه به خوبی استفاده کند. تلاش دارد تا وضعیت مجموعه پژوهش و فناوری گاز را از وضعیت فعلی ارتقا داده و پیشرفت بیشتر و بهتری را برای این بخش به ارمغان بیاورد.
گپ و گفتی صمیمی با مدیر پژوهش و فناوری شرکت ملی گاز ایران را با هم پی میگیریم.
آقای دکتر! سیاستها و خطمشیهای مدیریت پژوهش و فناوری شرکت ملی گاز ایران با توجه به شعار سال چیست؟ ضمن این که از ورود شما به این واحد، مدت زیادی نمیگذرد.
با پرسش خوبی، گفتوگو را آغاز کردید. مهمترین نکته در این بخش، آن است که زیرساختهای مدیریت پژوهش، زیرساختهای قابل توجهی است.
زیرساختهای لازم در این زمینه، درست شده و به این ترتیب، در خصوص عمده زیرساختها، میتوان گفت، امانتداران قابلی هستیم و تلاش میکنیم تا به نحو احسن، از آنها استفاده کنیم. اما، نباید فراموش کرد که هر حرکت و تفکر جدیدی قاعدتاً به سمت بهینهسازی، اثربخشی بیشتر و افزایش راندمان پیش میرود.
اگر تغییرات لازمی هم در حوزه یکسری ساختارها وجود داشته باشد، به منظور ارتقای رویکردهای قبلی و خلق رویکردهای جدید و سیاستهایی است که به هر حال، در این حوزه اعمال میشود؛ چراکه به نظر من، حتماً لازم است که یک تفکر و برنامه جدید در این حوزه هم اتفاق بیفتد.
البته سیاست ما در این حوزه مدیریتی، بیشتر بر پایه مدیریت توسعه فناوری است، البته پژوهش که زیرساخت همه موارد در این حوزه است ولی هدف غایی و نهایی ما پس از کسب دستاوردهای پژوهشی، تبدیل آن به فناوریهای قابل عرضه به صنعت گاز کشور است؛ فناوریهایی که هم قابل رقابت و هم ارتقایافته باشند و هم همزمان بتوانند نیازهای صنعت گاز را مرتفع سازند، بهویژه با توجه به شرایطی که الآن در کشور حکمفرما است و مقدوراتی که از لحاظ روابط و خرید یا در اختیار گرفتن یک سری فناوریها از خارج از کشور که احتمالاً با محدودیتهایی مواجه است.
ما سیاست کلان خود را بر پایه بحث مدیریت توسعه فناوری گذاشتهایم، چون همانطور که میدانید، در حوزه مدیریت پژوهش و فناوری، قاعدتاً خودمان اقدامات فناورانه یا پژوهشی انفرادی انجام نمیدهیم. ما مدیریتی را در این بخش انجام میدهیم که منجر به ارایه دستاوردهای فناورانه، نوآورانه و در مجموع، ارتقا و توسعه فناوری و تجاریسازی آن در صنعت گاز شود و نیازهای این صنعت را انشاءالله برآورده کند.
این مدیریت سخت و دقیق باید با دیدگاه اثربخشی و ثمربخشی باشد و با راندمان ارتقا یافتهای که دارد، حتماً باید رقابتپذیر با نمونههای در حال حاضر موجود هم باشد.
در خصوص آخرین دستاوردهایی که در این زمینه بدست آوردهاید نیز کمی توضیح میدهید؟ اگر درست متوجه شده باشم، شرکت گاز در تلاش است تا یک حالت رابط بین شرکتهای دارای تکنولوژیهای نوین و تولیدکنندگان و کارخانهها را داشته باشد، چه تمهیداتی برای حفظ این ارتباط درست اندیشیدهاید و تاکنون در این زمینه به چه راهحلهایی رسیدهاید؟
تلاش داریم تا در این زمینه به تعریف جدیدی دست یافته و آن را از طریق عرضه نهایی افکار و سیاستهایمان به معاون وزیر ارایه دهیم و بر همین مبنا است که سیاستهای توسعه فناورانه خود را بر مبنای توسعه سیاستهای فناورانه مأموریتگرا گذاشتهایم.
مأموریتها را مشخص کردیم، این که شرکت گاز چه مأموریتهایی را بر دوش ما گذاشته و این که چه تنگناهایی ممکن است در این مسیر وجود داشته باشد که لازم است ما آنها را به عنوان مأموریت خود تعریف کرده و سیاست توسعه فناورانه مأموریتگرا را در دستور کار خود قرار دادیم.
بخشی از این توسعه فناورانه مأموریتگرا مربوط به 4 انستیتویی است که در مجموعه شرکت ملی گاز ایران شکل گرفته که شامل؛ انستیتوهای مایعسازی گاز طبیعی که مرتبط با همان مینی LNG است، انستیتوی فرآورش که حوزههای فرآورش گاز طبیعی را شامل میشود، انستیتوی هوشمندسازی مرتبط با صنعت گاز و انستیتوی توربین ملی میشود.
بخشی از سیاستهای ما، ارتقای فناوریهای مرتبط با حوزههای 4 گانه مذکور و دستیابی به فناوریهایی است که در این حوزههای 4 گانه موجود میباشند.
بخشی از موارد حوزههای سیاستگذاری پژوهش و فناوری در قالب طرح ها و مطالعات راهبردی است که نیاز دارد این مطالعات خیلی جامع و کامل دیده شود؛ به منظور اینکه در حوزه اجرا با کمترین مانع و هدررفت زمانی، بیشترین ثمربخشی و افزایش راندمان در حوزه دستاوردهای پژوهشی را داشته باشد و بتوان کار را با آن، پیش برد.
بخشی از کار ما متمرکز بر دستاوردهای فناورانه مورد نیاز صنعت گاز برای رسیدن به آخرین حد خودکفایی در شرایط موجود است. البته شرایط موجود تنها، بهانهای است برای ما؛ چراکه ما باید در هر شرایطی قدم برداریم و با توجه به این که دارای اولین رتبه ذخایر و معادن گاز هستیم، صنعت گاز را به سمت جلو به پیش ببریم، بنابراین قاعدتاً باید به همان نسبت در حوزه فناوری در دنیا سرآمد باشیم.
این در حالی است که احصای مواردی در حوزههای مرتبط با پالایشگاه، انتقال گاز (شامل؛ خطوط لوله، تأسیسات تقویت فشار) یا مواردی در این صنعت که به عنوان زیرساختهای صنعت گاز محسوب می شوند را نیز در دستور کار داریم. مکاتباتی نیز در این زمینه انجام شده و مواردی را بهعنوان موارد کاربردی در حال احصا هستیم. سپس، ارزشهای ایجاد شده از این موارد را بومیسازی کرده و از طریق شرکتهای دانشبنیان، برونسپاری کرده و نیازهای خود را برآورده میکنیم. این موارد نیز بخش دیگری از دستور کار ماست.
ما به هرحال در این حوزه، سیاست رشد و ارتقا و همچنین همکاری تنگاتنگ با شرکتهای دانشبنیان، استارتاپهای دانشی، پارکهای فناوری، مراکز رشد، مراکز توسعه علوم و فناوری که هم مورد تأیید وزارت علوم هستند و هم مورد تأیید معاونت علمی- فرهنگی ریاستجمهوری را آغاز کردهایم. به منظور تشخیص شرکتهای فناورانهای که بتوانند نیازهای صنعت گاز را در حوزههای مختلف ارتقای فناوری و یا خودکفایی در بخشهای مختلف که اکنون وابستگی داریم، مرتفع سازند. این موارد جزو مهمترین اهداف توسعهگرایانه مأموریتگرایی است که به دنبال آن هستیم و انشاءالله که بتوانیم در این زمینه، منشاء خدمات و اثرات شویم.
نخستین برنامهای که در این زمینه داریم، همان بحث روال دادن به نحوه همکاری با شرکتهای دانشبنیان، استارتاپها، پارکهای علمی فناوری و مراکز رشد بهمنظور حداکثرسازی تأمین همه نیازهای فناورانه صنعت گاز از طریق ساخت داخل است. از قبیل این که ما مراکز متناسب را شناسایی کرده و ارزیابی متناسب را انجام دهیم، شاخصهای ارزیابی را تدوین کنیم، شرکتهایی را که در این حوزه میتوانند به ما کمک کنند را بشناسیم و نیز روشهای برونسپاری، تست و Verify کردن یا اعتباردهی به دستاوردهای کسب شده، روشهای تحویلگیری و کلاً روشهای مربوط به تجاریسازی این دستاوردها را بر مبنای همکاری حداکثری با شرکتهای دانشبنیان در حال دنبال کردن هستیم.
بخش مهمی از فناوریهای مورد نیاز خود را نیز از طریق انستیتوها برنامهریزی کردهایم تا از آن طریق، به پیش ببریم؛ البته یکسری موارد و حوزهها هستند که نه در حوزه انستیتوها هستند و نه در حوزه دانشبنیانها و ما ممکن است الآن نتوانیم برای آنها برنامهای داشته باشیم ولی چالش اصلی که الآن در صنعت گاز است، آن است که ما نهایتاً ارتباطهای خوب دانشگاهی را حفظ میکنیم بهمنظور تعریف دقیق چالشهایی که در صنعت گاز است، مانند؛ بحثهای پوشش، بحثهای مربوط به خوردگی لولهها یا مسایلی که در حوزه ساخت و متریال لولهها وجود دارد، تعیین استانداردها و …، مواردی که در این حوزه باید حتماً رعایت شود و همکاری و ارتباط تنگاتنگی با سایر مراکز علمی و پژوهشی کشور داشته باشیم که علاوه بر تأمین نیازهای فناورانه، تأمین ارتقای فناورانه از طریق انستیتوهای ۴گانه، حوزههایی که به هرحال میتواند در قالب تعاریف خیلی خاص و با تعاریف مشخص، با دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی کشور به منصه ظهور برسد را نیز احصا کردهایم تا از این طریق نیز بتوانیم این موارد را پیش ببریم.
پس انستیتوها، شرکتهای دانشبنیان و مراکز علمی- تحقیقاتی مورد تأییدی که در کل کشور فعالیت دارند و بخشی از کارهایمان نیز در حوزه راهبردی و تعریف پروژههای راهبردی انشاءالله متمرکز میشویم.
بحث شرکتهای دانشبنیان، بحث نو و جدیدی است که به تازگی، بسیار روی آن تمرکز شده است. حقیقتاً ظرفیت شرکتهای دانشبنیان ما چقدر است و تا چه اندازه ما از این ظرفیت استفاده میکنیم و تا چه اندازه موفق شدهایم این شرکتها و ایدههای نو و خلاق را با بخش تولید و تجاریسازی هماهنگ کنیم؟
ارزیابیهای اولیه نشان میدهد که ما ظرفیت بالقوه و قابل اعتنایی در حوزه دانش مستتر و موجود در شرکتهای دانشبنیان داریم ولی نکته حائز اهمیت در این زمینه این است که این ظرفیت بالقوه را چگونه به دستاوردهای بالفعل تبدیل کنیم. نکتهای که ما در مدیریت پژوهش و فناوری دنبال آن هستیم و رویکرد جدیدی که میخواهیم در پیش بگیریم، این است که اولاً ظرفیتها را شناسایی کنیم و بر این اساس، جلساتی با مؤسسات مادر پارکهای علم و فناوری خود استانها، مثل پردیس تهران و یا پارک علم و فناوری خراسان یا پارک علم و فناوری اصفهان و یا مراکز رشد مستقر در دانشگاهها مثل مرکز رشد دانشگاه صنعتی شریف، مرکز رشد دانشگاه تهران و یا صنعتی امبیرکبیر و دیگر مراکز رشدی که در سایر نقاط کشور مشغول به کار هستند و یا شرکتهای دانشبنیانی که در آنجاها مستقر هستند، برگزار میکنیم که بسیار حائز اهمیت است، چون باور خود من چندان بر تمرکزگرایی نیست و معتقدم که باید از پتانسیل همه کشور استفاده کرد.
حرکتی که ما در حوزه نفت و گاز شروع کردهایم، آن است که جلسات خیلی مرتبی با این مرکز میگذاریم تا اولاً تواناییهای آنان را شناسایی کرده و حوزههای توانمندی آنان را بیابیم. نکته مهمی که همه کشورها در حوزه فناوری آن را رعایت میکنند و آن را به پیش میبرند، شناخت نیازهای خود است.
ما در عرضهConcept های خود هم باید دچار همگرایی شویم، یعنی بدانیم که دقیقاً چه Concept هایی را میخواهیم عرضه کنیم؛ چون شرکتهای دانشبنیان هرکدام از زعم خود، ممکن است یار ما شوند، اما به صورت جزیرهای یا منفرد ممکن دستاورد داشته باشند ولی دستاوردهای خیلی اثربخشی نخواهند داشت. بنابراین لازم است از هر دو حوزه (بازار و تقاضا) شناسایی خوبی انجام شود.
یعنی بدانیم در حوزه تقاضا، الآن دقیقاً متقاضی چه فناوری و چه رفع چالشهایی هستیم و چه نیازهایی را درون صنعت احصا کردیم که آنها را عرضه کنیم.
نکته سومی که به هرحال ما در رویکرد جدید مدیریت پژوهش دنبال میکنیم عرضه یا متریکس یا محمل عرضه این دستاوردها است که شامل؛ ۱- شناخت دقیق نیازها و یا عرضه مفاهیم، ۲- شناخت دقیق توانمندیهای شرکتهای دانشبنیان و ۳- شناخت محل تبادل این دو گروه با هم است.
اگر ما این شناخت را از هر دو گروه داشته ولی محل تبادل آنها را نداشته باشیم؛ محلی که الزاماً یک محل فیزیکی نیست، این شناخت برای ما کارآیی نخواهد داشت. ما قاعدتاً باید قوانین مرتبط با این مورد را اصلاح کرده و یا حداکثر استفاده را از آن، انجام دهیم و با توسعه مفاهیم، نگارشی جدید را برای آن، بیافرینیم. بحثهای مربوط به روشهای ارزیابی از شرکتها را باید از ارزیابی فنی صرف، به ارزیابیهای فناورانه سوق دهیم، همانطور که الآن مدلهای جهانی و پیشرفته آن در حوزه بینالملل نیز وجود دارد.
بر همین اساس، در استراتژی آینده و حال حاضر که داریم دنبال میکنیم و استارت آن را زدهایم، هر سه حوزه در نظر گرفته شده است؛ هم تدوین دقیق شناختها، اولویتبندی و تشخیص میزان راهبردی بودن، چون با یک دست مسلماً نمیتوان 100 هندوانه را حمل کرد.
ابتدا باید دقیقترین، اصولیترین و دارای اولویتترین فناوریهایی که الآن لازم داریم را باید برحسب شاخصهایی که تدوین کردهایم، مثل میزان وابستگی، میزان ارزبری، میزان پیچیدگی که در کشور وجود دارد و … احصا کنیم و یا تلفیقی از موارد بین این حوزهها را بهعنوان سبد جامعی از تقاضای خود را احصا کنیم که در حال انجام آن هستیم.
دوم، شناخت شرکتهای دانشبنیان یا به عبارتی شناخت شرکتهایی که میتوانند در این حوزه به ما کمک کنند، البته با رویکرد شرکتهای دانشبنیان و استارتاپها، که بتوانند نیازهای ما را برآورده سازند، ضمن آن که قابلیت تجاریسازی داشته و رقابتپذیر هم باشند.
ولی این وسط، یک گپی (Gap، فاصله) وجود دارد که موضوع بررسیهای ما در حال حاضر است و آن، چگونگی نحوه تماس بین حوزه عرضه و تقاضا است که باید به چه صورت، در قالب چه فرمت و یا پلتفرمی باشد؟ این پلتفرم، چه زیرساختهایی لازم دارد؟ مثل قوانین، پیمانها و ارزیابیهایی که احیاناً لازم دارد. این محمل هم باید ایجاد شود که خدا را شکر، گامهای بسیار خوبی در این زمینه برداشته و یا در حال انجام آن هستیم که بتوانیم هر سه حوزه را متناسب با یکدیگر، فعال و نیازها و ارتباطهای ساختاری و هدفمند خود را با شرکت دانشبنیان، تعریف مجدد و یا بازتعریف کنیم.
آقای دکتر! اینجا پرسشی مطرح میشود که چقدر و یا چگونه توانستهاید با این شرکتهای دانشبنیان در خصوص ارایه فناوری و سپس تجاریسازی موارد مورد نظر، به تفاهم برسید. بسیار پیش آمده که زمان تحویل موردی که در تعهد خود میگیرند، آنقدر دیر است که دیگر ممکن است به درد شما یا طرف حساب آن شرکت، نخورد، ضمن آن که آنها نیز گلایههای خود را دارند که اعتماد به ما کم است و …..؛ با این چالش چه کردهاید؟
در این زمینه، استراتژیک خاصی در بحث رتبهبندی و ارزیابی شرکتهای دانشبنیان داریم که آنها را لحاظ میکنیم. ما فقط متولی تحویل کار به شرکتها و خروجی کار نیستیم؛ قاعدتاً باید فرهنگسازی کنیم، در طول مسیری که داریم این کار را انجام میدهیم، باید همزمان شرکتها را با خود ارتقا داده و یک فرهنگسازی مجدد، یک حالت بازتعریف روابط و نزدیکسازی روابط را نیز انجام دهیم.
در مجموعهای که میخواهیم یک کار مشترک تعریف کنیم، اگر فرهنگ، ادبیات و فلسفه کاری مشترک وجود نداشته باشد، قاعدتاً هر شخصی به زعم خود، به کار مینگرد. در حوزه بینالملل راههای مختلفی در این زمینه وجود دارد، مثلاً در حوزه ارزیابی، که ما هم قاعدتاً تلاش داریم تا این متدها و روشها را نهادینه و از آنها استفاده کنیم.
به عنوان مثال، ما در سبدی که در حوزه تقاضا داریم، ابتدا باید اولویتهای راهبردی خود، اهداف و راههای رسیدن به این اهداف را مشخص کنیم.
منظور شما این است که ……
اجازه دهید با یک مثال، این مورد را روشن کنم. فرض کنید من 5 نیاز کلان راهبردی در صنعت گاز دارم که باید زود برآورده شود. قاعدتاً این 5 نیاز را به شرکتهایی که از لحاظ ارزیابی فنآوری در انتهای جدول قرار میگیرند، نمیدهم بلکه این مواد را به شرکتهایی میدهم که ادبیات مشترک و تجربه مشترک بیشتری در این حوزه دارند. درک متقابلی از ما دارند، با فرهنگ سازمانی ما آموخته هستند، کار مشترک کردند و قطعاً رزومهای دارند که در ارزیابی فناورانه در قسمت بالای جدول قرار میگیرند. این سبد نیازها را قاعدتاً باید با یک نظام قانونمند، البته، توسط یک ارزیابی از پیش تعیینشده، به عرضهکنندگان این فناوری برسانیم.
ولی تمام مقولات شرکت ملی گاز، قاعدتاً نیازهای فوری و فوتی نیست، بلکه بخشی از برنامههای ما برای توسعه فناوری، برنامههای بلندمدتی است که انشاءالله میخواهیم در سالیان آتی از آن، نتیجه بگیریم. بنابراین، آن برنامههایی که میتواند فعلاً خیلی حالت راهبردی نداشته باشد و حالت نیازهای فوری و فوتی را برای شرکت ایجاد نکند و یا حتی به فرض آن که دستاوردهای تجاری خیلی عمدهای را برای شرکت ملی گاز متصور نباشیم، این موارد را به رنکینگهای پایینتر در حوزه شرکتهای دانشبنیان ارجاع میدهیم که بتوانیم موازنهای را هم از لحاظ افزایش توانمندیها، هم به لحاظ ایجاد فرهنگ سازمانی و کاری مشترک و نیز ایجاد شناخت مشترک در شرایط کاری شرکت و … بیافرینیم.
چون به هرحال، نمیتوان این مساله را کتمان کرد که همه شرکتهای دانشبنیان ما در رتبههای بالایی قرار ندارند، ولی شرکتهای زیرگروه این جدول که قاعدتاً میتوانند ارزشآفرینی خوبی ایجاد کنند، اما در حال حاضر، ساختار خوبی ندارند، محکوم به فنا نیستند.
ما باید بتوانیم همزمان و در حد توانمندی خود، تعادل، تعامل و توازنی بین ارکان موجود توسعه فناوری در کشور که شامل؛ شرکتهای دانشبنیان، دانشگاهها، مؤسسات تحقیقات و پژوهشهای عالی و مراکزی است که در حوزه پژوهشها و دستاوردهای فرآورده کار میکنند، ایجاد کنیم، از طرف دیگر، باید بتوانیم تقاضاهای خود را اولویتبندی کرده و بدانیم کار را در حقیقت چگونه به نقاط تحویل رسانده و چگونه تحویل بگیریم. البته نکته بسیار مهمی که جایش در اینجا مغفول مانده و ما داریم روی آن، کار میکنیم، بحث تحویلگیری کار است.
شرکتهای دانشبنیان ممکن است در فرهنگ سازمانی که دارند و تا به حال با آن کار کردهاند، با شرکتهای پیمانکاری عمده ما تفاوتهای معناداری از لحاظ رفتار سازمانی داشته باشند؛ چراکه ممکن است تجربه کار با شرکت ملی گاز ایران و یا صنعت نفت و گاز کشور را نداشته باشند.
بنابراین شما زمانی که یک قرارداد صنعتی با یک پیمانکار صنعتی در حوزه نفت و گاز میبندید، تمام عناوین، مفاد و اسکوپها در آن تعریف میشود و کار را بر اساس آن، تحویل میگیرید؛ این ادبیات هم وجود دارد که طرف مقابل این قرار داد را که امضا کرد، تک تک کارهای آن را حتی اگر پیمان را نخوانده باشد، مو به مو انجام میدهد.
ولی ما در حوزه فناوری، ممکن است قرارداد فناورانهای با شرکتهای دانشبنیان خود امضا کنیم، اما مسلماً صد در صد، این انتظار را نمیتوانیم داشته باشیم که با تمام ادبیات قراردادی و فرهنگ قراردادی صنعت گاز و نفت ما همخوانی داشته باشند. بنابراین ما مجبوریم در اینجا، نهادهای واسطی را ایجاد کنیم که وظیفهشان، ایجاد زبان مشترک بین صنعت گاز و شرکتهای دانشبنیان است.
همین که کار را به چه صورت تحویل میگیریم، استاندارد ما به چه صورت است، کار را با چه روشی قیمتگذاری کرده و با چه روشی تحویل میدهیم و تمام مواردی که این تغییر و تحولات؛ اعم از تحویل تا لحظه تحویلگیری و بهکاربری را شامل میشود.
بعضی از شرکتها چون هم دانشبنیان هستند و هم تجربه کار با صنعت را دارند، بنابراین با ادبیات و مفاهیم ما آشنا هستند و دیگر، نیازی به ایجاد این مفاهیم مشترک نیست. ولی از آنجایی که قرار نیست ما تمام کار را با همین شرکتهای موجود خود انجام دهیم، قاعدتاً شرکتهای دانشبنیانی که تجربه کمی در این حوزه دارند یا در آینده قرار است که ما برای نخستین تجربه، به آنها کار دهیم، همزمان باید این ارتقا را هم به عنوان یک نهاد واسط برایشان ایجاد کنیم.
بهعنوان آخرین پرسش، در خصوص استارتاپها و نخستین استارتاپی که به گمانم، شرکت گاز متولی آن بود، کمی بیشتر توضیح دهید.
بحث استارتاپها و شرکتهای دانشبنیان، همانطور که پیشتر نیز گفتم، در قالب یک ساختار هدفمند و ارتقایافته دنبال میشود. در خصوص استارتاپها، اگر فقط منظور برگزاری یک همایش یا رخداد باشد، قاعدتاً آن نتیجه مطلوب که ما میخواهیم که محتوای آن، تبدیل به یک محصول فناورانه و قابل رقابت و تجاری شده در صنعت گاز باشد، کسب نمیشود.
بنابراین باید به سمتی برویم که این همایشها را حتماً بگذاریم، اما به صورت هدفمند؛ به این معنا که نهادهای واسط را بگذاریم، دستاوردها و نیازهای صنعت نفت و گاز را ارایه دهیم، شناسههای صنعتی قابل فهم برای شرکتهای دانشبنیان به منظور مراودات B تو G که میخواهد تازه شکل بگیرد و آنها را متوجه سازد که نیازهای فناورانه ما در صنعت گاز چیست را، شکل دهیم. باید یک مرکز همایش که بتواند همه شرکتهای دانشبنیان و استارتاپها را گرد هم جمع کند، تشکیل دهیم
به نظرم، حرکت دوم استارتاپها را با این حرکت هدفمند انشاءالله تا قبل از پایان پاییز امسال، شروع میکنیم که این گام، در تلاش برای ایجاد یک ساختار هدفمند به منظور ارایه نیازها و تبدیل آن نیازها به دستاوردهای فناورانه تجاری و رقابتپذیر در شرکتهای دانشبنیان و کاربری در صنعت گاز ما میباشد.